نازنین جونمنازنین جونم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

نازنین جونم

به همه چی کار داری

چند دقیقه ای  رفت وآمد پارک رو تحت کنترل داشتی.... هر کی وارد میشد سر تکان میدادی و هرکی بیرون می رفت بای بای میکردی... ...
15 مهر 1391

خسته شدم...

وقتی خیلی خسته ای برات فرق نداره رو پر قو بخوابی یا روی یه تکه سنگ توی پارک فقط یه جا واسه چشم رو هم گذاشتن میخوای انگار جای بدی  واسه خستگی در کردن نیست.   خیلی فیلمی دختر  ...
15 مهر 1391

مدل هندی

همینطوری که من رو میکشی تا دوتا عکس میگیری ولی حالا برای عکس گرفتن رفتی پشت درخت.... خوب ما رو به بازی گرفتی دختر.... ...
15 مهر 1391

دستم رو بگیر

دخترم :  دستم نمی رسد به آسمان  اما دست تو رو که می گیرم انگار چند تا ستاره در مشتم پنهان  کرده ام ....  ...
15 مهر 1391

ببین چه خوشگل شدم

الهی بگردم ... دخترم جدیدا" آرایش کردن رو خیلی دوست داره ... چند شب پیش خاله جونش خونمون بود نازنین بدون اینکه کسی بفهمه رفت سر کیف خاله  ...   لوازم آرایش و بیرون ریخت و بعد هم ببین خودش رو به چه شکلی در آورد .... بعدش هم خاله لوازمش رو به نازنین جونم تقدیم کرد....   ببینید  چه  خوشگل شدم....      بگو ماشاالله ...
14 مهر 1391

عاشقتم

دخترک لپ گلی                                بیا بکن بلبلی بس که نمک می ریزی                       پیش همه عزیزی خیلی قشنگ و پاکی                        بدونه گرد وخاکی سرت رو شونه کردی          &n...
14 مهر 1391

مدرسه داداش

                                   امروز معلم حامد جلسه گذاشته بود و این اولین جلسه مادران بود . من و نازنین زهرا با هم رفتیم . مگه دختر آروم گرفتی ... می خواستی از کلاس بری بیرون .... دفتر -مداد- خط کش- بیسکویت- خلاصه هر کاری کردم ولی بند نشدی ... در یه لحظه از دستم در فتی و توی راهرو گرفتمت... چندتا بچه دیگه هم بودند که توی بغل مامانشون ساکت نشسته بودند  وقتی تو گلم سر وصدا کردی اونا هم قیام کردند ... نظم کلاس رو بهم ریختی.... بعد از جلسه هم زنگ که خورد توی...
14 مهر 1391